ضربالمثل قدیمی و کنایه از آنست که حکم، کار صورت نمیدهد. بلکه کفایت و کاردانی مجری حکم است که به حکم قوت اجرا میدهد. افسانهای است که نادرشاه به اللهوردیخوان امر داد برو مالیات عقب مانده فارس را وصول کن. خان تعظیمی کرد و بیرون آمد و بدون گرفتن حکم ماموریت به جانب شیراز حرکت کرد. در راه به فکر افتاد که اگر از او حکم بخواهند چه جواب بگوید. در این افکار به امامزادهای رسید. برای فاتحهخوانی وارد بقعه شد. دید کاغذ زیادی که اوراقپاره قرآنی بود در روی صندوقچه ریخته است. یکی از آنها را برداشت و در بغل گذاشت. به شیراز که وارد شد فورا به مسجد جامع شهر رفت و مردم را برای اصغای امر نادرشاه طلبید. مردم که جمع شدند گفت شاه امر کرده است باقی مالیاتی خود را فورا بپردازید و مرا مامور کرده که هرکس تخلف کند او را تنبیه کنم و چنان با تشدد مطالب را ادا کرد که مردم همه، جا خوردند. گفتند به ما مهلت بده. گفت سه روز بیشتر اجازه مهلت ندارم و باید روز چهارم از این شهر به پایتخت برگردم. بالاخره یکی از مستوفیهای محلی که تشخیص باقی با او بود به عرض خان رساند که حکم نادرشاه مطاع است و سه روزه باقی را میدهیم ولی حکم را باید ببینیم و بر طبق آن عمل کنیم. گفت باقی را حاضر کنید روز حرکت حکم را به شما نشان خواهم داد. روز سوم بر حسب قرارداد همه به مسجد آمدند، سران قوم هم حاضر بودند و کیسههای پول هم حاضر بود. خان پولها را تحویل گرفت و وقتی که میخواست حرکت کند به او تذکر دادند که حکم شما را ندیدیم.جواب داد یکی برخیزد برود بالای منبر حکم را بخواند که همگی از آن باخبر شوند. یکی بالای منبر رفت. خان ورق قرآن را به دست او داد و گفت بخوان! از قضا سوره (اذا زلزلت …) بود مردک به خیال اینکه اشتباه کرده در خواندن تمجمج کرد و خان با تشدد تمام گفت چرا نمیخوانی؛ بیچاره مجبور شد و خواند… بسم الله الرحمن الرحیم اذا زلزلت الارض … خان گفت بس است نادرشاه امر کرده است همینکه به سرزمین شیراز رسیدی زلزله بینداز و باقی را وصول کن. شما چون مردمان عاقلی بودید و مالیات را خودتان فراهم کردید زحمت زلزلهانداختن را از سر من کم کردید. ورق قرآن را گرفت و در جیب گذاشت و مالیات را برداشته به پایتخت رساند و نادرشاه در حق او خیلی التفات کرد.
منبع: کتاب “شرح زندگانی من” یا “تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه”، نوشته عبدالله مستوفی، نشر زوار
آخرین نظرات: