تبسم تلخ

این بی‌قراری آنی نیست، هنگامی که خبر شهادت پسری را به پدری دهند و او به یکباره فروکش کند. لرزش ارکان زندگی را شاید تنها او می‌فهمد. وقتی که دولتی‌های حاکم، با طمطراقی افاقه‌نکرده تبریک می‌گویند و با اندکی دلخوری تسلیت.

فیلم وایرال شده در شبکه‌های مجازی جگرسوز است. به ولدی بگویی ما جگرگوشه‌ات را وقتی پشت لبهایش به سبزی فاحشی نگراییده، وقتی هنوز مردانگی روی بیضه‌هایش خبر از کوچ اسپرمها نمی‌دهد، وقتی هنوز قامتش به رعنایی یک ابرنوجوان نکشیده، بردیم به خدمت که نه، به اسارت سربازی. به جبر یا بی‌‌جبر الله‌اعلم.

کدام پسری به عشق و سردماغ، این خدمت را لبیک می‌گوید؟ شاید اگر برادرانم در تجربه‌ی زیسته‌یشان نبود سربازی، من هرگز نمی‌فهمیدم چه تعداد بچه‌سربازها از فرط فشار و عصیان، دست به خودکشی و بعضا من‌کشی می‌زنند. آنها هم که می‌مانند انگار آدم دیگر می‌شوند.

که می‌گوید بروی سربازی مرد می‌شوی و بر می‌گردی؟! یعنی زندگی خودش کفایت نمی‌کند؟! یعنی زیستن در چارچوب قوانینی که دین و دنیا‌دوز است و هرروز یک معرکه‌ی جدیدی برای به خفت‌گرفتن آدمیزاد دارد کفایت نمی‌کند؟ و ما مُلک‌ سومی‌هایی که هرروزمان به تنش و تلخی و تبسم است.

اصلا خندوانه‌ها از همین روزانه‌هامان شکل گرفت. عادت کردیم به خندیدن. می‌جنگیم و می‌خندیم. می‌سازیم و می‌خندیم. یادمان می‌رود و می‌خندیم. در اوج تلخکامی‌ مثبت می‌اندیشیم و می‌خندیم. این ملک دادار انگار بر خنده سوار است.

مانده‌ام به تبسم تلخ عاریه‌ای به کدامتان تبریک بگویم.
به تو حسن بادامکی
به تو ناصر حیدری دژ
به تو علی غنی باتدبیر
به تو محمد جمال‌زاده
یا به تو سرباز وظیفه شهید یونس سیفی‌نژاد… .

مستانه شهابی

https://t.me/mastanehshahabi

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط