«در ششم ژانویه 1883 در جبل لبنان، که بنا به روایات، پیامبران بسیار از آن برخاستهاند، مردی از سلالهی ابراهیم خلیل پای به ساحل خاک نهاد که او را جبران نام نهادند.» کتاب با این عبارت گشوده میشود و در ادامه شرح زندگانی مفصلی از نویسنده، پیش رو است که مختصر آن از این قرار است:
در دوازدهسالگی از موطن خود مهاجرت میکند و در بوستن آمریکا ساکن میشود. طی دوران، انواع هنر در او زاییده و زاینده میشود تا اینکه شعر، نویسندگی و نقاشی، طبع او را با خود همساز میکند.
«… و بعثت همچنان ادامه دارد.»*
کتاب از منظری، یک راهنمای صرف است برای رسیدن به نقطهی صفر، برای تنظیم کارخانهی زیست آدمی و آدموارگی از نگاه بشری که در تقلا و شهوت زندگی مدرن است.
مردی طی دوازده سال (یک چرخهی کامل سلوک بشری) همچون خدای یک سرزمین، مردمان و نیازها و آمالشان را از دور مشاهدهگر است. خدایی که در ارتفاعی سبکتر و کم حجمتر در حدود و مقیاس یک تپه، جایی که اشراف دارد به حوالی و آستانگان یک دیار، عمل پاییدن و عمیق نگریستن و کنکاشکردن را در نهایت ستبری و سکوت محض به انجام میرساند.
و بعد در هنگامی که کشتی موعود با ملاحان و ناخدایی قدیمی طبق قرار، میآیند که در فرایند تکامل یک سرزمین سهیم باشند تا خدای آن سرزمین را به یگانه و موحد ببرند، و کثرتی را به وحدت متوجه و تسری دارند. کشتی، تمثیلی از همان کشتی نوح است که بعد از پیادهکردن پیامبر و همراهان، حالا اذن بازگشت و بازگرداندن پیامبر ناجی را دارد. اما اینبار بیبشر، بشر را با جرعههایی کوتاه از مشربهی عشق، به همت اندیشیدن و تامل وا میدارد.
و حالا کتاب در اکنونیت و در لحظهی خداحافظی مردمان با پیامبرشان هویت میگیرد. همه آمدهاند تا وداع کنند و بدرقه، و هرکسی به عنوان نمایندهی قبیلهی خود، از خدای خود محض راهنمایی، سوالی میپرسد و در جواب، توشهای برای همقبیلگان اندوخته میدارد. این توشهها در مقیاس کلی برای همه راهبر است و منجی.
حال اگر زبان هر نفر و هر قشر را منطبق بر نیاز بشر حاضر در عصر مدرنیته بداریم، و در اصطلاح هر نیاز را به مفهوم و عادت یا ارتزاقی ترجمان کنیم، کتاب مذکور در مباحث زیر بسیار رهاننده است:
عشق، پیوند زناشویی، فرزندان، دهش و بخشش، خوردن و آشامیدن، کار، غم و شادی، خانه و کاشانه، لباسها و پارچهها، سود و سودا و بیع و شرا، جنایت و مکافات، قوانین، آزادی، عقل و عشق، رنج و محنت، معرفت نفس، آموختن، دوستی، گفتن، زمان، خیر و شر، دعا، لذت و عشرت، زیبایی، دین و دیانت، مرگ و وداع.
اما جملهای درجشده در مقدمه کتاب، که در مجلهی ادبی شیکاگو پست در مدح و ستایش اثر نوشته شده؛ کلیت شرح این کتاب را به سمع و نظر خواننده مختصر میکند:
«… بیست و هشت فصل این کتاب خود کتاب مقدس کوچکی را تشکیل میدهد که جویندگان حقیقت آن را خواهند خواند و بدان عشق خواهند ورزید.»
ازدواج: پیوند و پیوند
پیامبر گفت:
شما با هم زاده شدید و باید که پیوسته با هم باشید.
با هم باشید تا آن هنگام که مرگ بالهای عمرتان را برکَنَد.
حتی در خاطرهی خاموش خداوند نیز با هم باشید.
اما، بگذارید با هم بودنتان را فضایی در میان باشد،
و بگذارید که بادهای آسمان بین شما در رقص و پایکوبی باشند.
***
یکدیگر را دوست بدارید اما، از عشق زنجیر مسازید:
بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد.
جامهای یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید.
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید.
به شادمانی با هم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هریک برای خود تنها باشد.
همچون سیمهای عود که هریک در مقام خود تنهاست، اما همه با هم به یک آهنگ مترنمند.
***
دلهایتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید.
زیرا تنها دست زندگی است که میتواند دلهای شما را در خود نگه دارد.
در کنار هم بایستید، اما نه بسیار نزدیک:
از آنکه ستونهای معبد به جدایی بار بهتر کشند،
و بلوط و سرو در سایهی هم به کمال رویش نرسند.
“مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی
چونکه یکها محو شد آنک تویی”
مثنوی
مستانه شهابی
پینوشت:
* خاطره: در کنجگاه خلوت و سرد یکی از حیاطهای تو در توی خانهی رسولیان که اکنون دانشکدهی هنر و معماری یزد است، جلسات هفتهخوانی دکتر محمدرضا اولیاء گرمابخش نمازخانهای بود که افقهای بسیاری در آن، هم دیده گشودند و هم دیده گستراندند.
این عبارت(*) را بارها و بارها جناب استاد در مدح و ستایش اندیشههای راهگشا و ناجی در فضای روحانی علم و آموزش آکنده کرد. و حالا یک عبارت پرکاربرد است نزد شاگردان، تا در مواجهه با اندیشمندان راهنما، ناخودآگاه از زبانشان تراوش میشود و از اندیشهای به اندیشههای دیگر و از زبانی به زبان دیگر انتقال مییابد.
آخرین نظرات: