خوراک نویسنده-خواب‌نویسی

چند وقتی است با ذهن بیدار و پویا می‌خوابم. ذهنی که شکار می‌کند یا تا حدقه مملو می‌شود از گفته‌هایی که گاه راهنما است و گاه راهگشا.

دیشب در فرایندی و مداخله‌ای که خواهرانه بود، خودم را در میان زمزمه‌ها غریبه یافتم. دوباره دلتنگیهای سابق بر من تاخت و دوباره افتادم در دیگ شاید و باید: شاید اگر چنین می‌شد؛ باید فلان می‌گفتم و … . و در نهایت باید ماحصل جوشانده‌ی خودم را بر می‌داشتم و چاشنی میزدم و دوباره خودم را میل می‌کردم تا شاید از منِ دوباره پخته‌شده‌ی دوباره خورده شده، یک من بهتر و به روزتر و پذیراتری حاصل شود. و اتفاقا هم شد و من پذیرا شدم.

اما ذهن بیدارم در شب گذشته، خود، تور انداخت و خود، آگاهی شکار کرد. آگاهی که بارها و بارها تقلا کرد تا در حافظه‌ی بلند مدتم جا خوش کند. و این ماهی کوچک و پرتکاپو به صیاد چنین گفت:

«در گذشته نمان، اما گذشته را هم فراموش نکن. تا بتوانی برق تیزی کسی که خم شده تا به تو حلاوت و شیرینی تعارف کند را ببینی.»

تا دوباره ضربه نخوری، تا دوباره رودست نخوری، تا دوباره مغلوب و فسرده نشوی. این باقی را ذهن در ادامه‌ی بالاپایین پریدنهای ماهی کوچک آگاهی بافت. و خودم دیدم عجب بافت بر بافتی نشست. راستش دوستش داشتم. حالا مانده بودم آن را منتشر کنم یا نه که امروز در کتابی تقریبا قدیمی، با نثر تمییز و شیوا و گیرای آقای کوشان مواجه شدم بدین قرار:

«نویسنده‌ی منتشر، همانا انسان آگاه عصر خود است. از این رو کسی که آگاهی را منتشر می‌کند، در واقع عارف بامعرفتی است که به ضرورت زمانه منتشر می‌شود.»*

برایم همین مقدار کافی بود تا جسارت انتشار پیدا کنم. اما خواندن باقی مطلب خالی از لطف نیست، که آن را به عنوان بازنشر آگاهی در مقاله‌ای دیگر خواهم نوشت.

مستانه شهابی

1402/9/18

  

پی‌نوشت:

*منبع: منصور کوشان، “وظیفه‌ی ما”، بوطیقای نو1، جلد یک، بهار 1374 .

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط