مقدمه
آنتوان پاویلویچ چخوف پزشک و داستانسرا و نویسنده و نمایشنامهنویس پرآوازهی روسی بود. در 17 ژانویه سال 1860 در یکی از شهرستانهای جنوبی روسیه در شهر تاگانروگ متولد شد.
آغاز فعالیت ادبی او از سال 1880 و پایان آن در سال 1940 اتفاق افتاد.
او در نقش خالق داستانهای کوتاه هجایی و فکاهی مهارتی بهسزا داشت. خود چخوف از خویشتن به عنوان سرایندهی داستانهای کوتاه به تحسین یاد میکرد.
در تمام آثارش، مسألهی رابطهی انسان با زندگی، همیشه در مرکز توجه او قرار داشت.
در داستانهای چخوف، این خودِ حوادث نیست که متأثرمان میکند؛ بلکه نحوهی بیان و تعبیر اوست که خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد.
از آثار برجستهی او میتوان آگافیا، در راه، خوشبختی، نیلبک را نام برد؛ از شاهکارها: معلم ادبیات، ویلن، وتشلید، خانهای با بالاخانه، بانویی با سگ کوچولویش و عروسخانم و خیلیهای دیگر؛ از داستانهای نسبتا بلندش: استپ، داستان ملالآور، دوئل، اتاق شمارهی 6، داستان یک مرد ناشناس، راهب سیاه، سه سال، زندگی من، موژیکها، در دره و … .
وی در سال 1880 به دریافت جایزهی ادبی “پوشکین” نائل شد.
و
اکنون با صد داستان کوتاه از چخوف آشنا میشویم.
1 .
یک دست و دو هندوانه | 1402/11/9
داستان در مورد مردی است که به تازگی پی به ناخواستهبودن و ردِ صلاحیت از طرف زنش برده. این را در حالی میفهمد که مکان و زمان و جلوهی خیانت زن، در روزهای آتی قابل پیشبینی است. تصمیم قطعی میگیرد تا او را ادب کند و مطیع. با مشاورهی نوکرش از روش دهقانان بهره میجوید، یعنی کتکزدن. و میزند. اما در مهلکهای هم خودش و هم زنش مغروق میشوند و ناگاه سر و کلهی ناجی چشمچران و طماعی پیدا میشود. و آن دو وقتی متوجه میشوند ناجی تنها میتواند یک نفرشان را نجات دهد، به شیوه و حیلهی خود، هم خویشتن را از طریق وی نجات میدهند، و هم در آخر، آن زن و شوهر دوباره باهم مهربان میشوند و رفیق.
2 .
پیش از ازدواج | 1402/11/10
شروع داستان با توصیف دو شخصیت است: داماد و عروس. اتفاقات داستان هم مربوط به قبل از ازدواج آن دو، یعنی یکروز بعد از نامزدی است. مادر با توصیف خلقیات پدر، از دختر میخواهد که اجازه ندهد بعد از ازدواج رسمی، پدرش با او زندگی کند. در ادامه، پدر نیز با توصیف مادر برای دختر، از او میخواهد اجازه ندهد مادرش با او زندگی کند.
بعد که داماد از راه میرسد با ناراحتیای که سعی دارد لابهلای کلام مهرآمیزش بروز دهد، به دختر میفهماند که بسیار روی جهیزیهاش حساب کرده بود، در حالی که فکر میکرد پدرزن آیندهاش کارمند رده بالاست, ولی متوجه شد این خبرها هم نیست. ادامهی قصه را هم نویسنده بر عهدهی مخاطب گذارده است.
3 .
پدرجان | 1402/11/11
شروع داستان را زنی رقم میزند که با آگاهی از لاابالی گری همسر، درست وسط عیشاش با مستخدمه وارد گفتگو با او شده و از او میخواهد تا با معلم حساب پسرشان صحبت کند. پسرشان با اینکه 15 سال دارد اما هنوز در کلاس سوم است و هرسال هم رفوزه میشود. مادر اصرار دارد که پسرش از هوش کافی برخوردار است و این از عیب معلمهاست که به او نمرهی کافی نمیدهند. حالا از پدر پسر میخواهد تا به هرنحوی که شده پدری کند و حق فرزندش را بستاند.
4 .
در واگن | 1402/11/12
این داستان را منِ راوی روایت میکند یعنی اولشخص.
مردی از دریچهی نگاهش تصویر یک قطار و همقطاران و حتی فضا و زمان را به نقش میکشد و مخاطب را با خود همرا میکند.
5 .
محاکمه | 1402/11/13
داستان با توصیف صحنه شورع میشود. کل ماجرا در کلبهای اتفاق میافتد که اکنون در اجارهی دارالشفایی هم هست. شاکی پدر است و پسر، متهم اوست. پدر معتقد است پولش را پسر کش رفته، طی یک گفتگوی ساده و کم، پسر محکوم میشود و حکم به اجرا در میآید.
بعد از بیست و چند ضربه شلاق، مادر به داخل میآید و به پدر میگوید که در حین گشتن لباسها دیده که پول در جیب شلوارش است. با یک معذرتخواهی ساده، قضیه فراموش میشود. از دیالوگ بین پدر و پسر مشخص میشود که این عادت همیشگی پدر است که فراموش میکند پولش را کجا گذاشته و پسرش را دزد جلوه میدهد.
6 .
نسیان | 1882 | 1402/11/14
مردی میانسال از طرف زن و دخترش مامور خرید است. او باید علاوه بر خرید روزانه، دفتر نتی را هم خریداری کند. وقتی وارد مغازه ابزارآلات موسیقی میشود، هرچه تقلا میکند یادش بیاید چه قطعه موسیقی، نمیتواند. از هر دری حرف میزند تا وقت بخرد برای بهخاطرآوردن، اما نمیشود که نمیشود. خداحافظی میکند و از مغازه بیرون میرود، چندقدم دورتر وقتی خانه و خانواده را مرور میکند که چه برخوردی با او خواهند داشت، به ناگاه یاد نت و دفتر نت میافتد و بلافاصلاه برمیگردد و آن را تهیه میکند.
آخرین نظرات: