در دوشنبهای که گذشت در کارگاه کتابخوانی ذهن ذن ذهن آغازگر، طی صحبتهایی که صورت گرفت و سوالی که در پایان مطرح شد، به نظرم رسید چند خطی بنویسم. چند خط نازله و واصله نخواست که به زبان و معیار حاضر باشد. این شد که من نیز در توافق با آن فقط هرآنچه را که حکم کرد نوشتم. نوشتان باد
پیری بر منبری نشسته بود و وضعِ احوال میکرد. وضع احوال، نه از باب مزاج؛ بلکه از باب شوریدگی عقلودل، و خردی که گاهی به این گوش میداد و گاهی به آن.
از قضا رهگذری خستهناک و پرملال از زمانه، از مجلس وعظش عبور کردندی. رهگذر، بدید و بشنید که پیرِ بر منبرفرونشسته، از امامان معصوم میگوید و در رد و تایید این خبر، در گذار است و عبور.
رهگذر که نه اولِ وعظ بودی و نه از هیچ میدانستی؛ به سنگی تکیه داد و هوشودل را گستراند و خوب، بحثِ واعظ را کاوید.
کاوشها برایش جور دیگری از شدن بود. نوعی از صیرورت. فیالمثال: در اول، به ریشه و کیشهی واژهی معصوم مشغول شد. دید معصوم در معنای لغوی یعنی بازداشتهشده از گناه، و یا به معنی پاکجامه. ابتدا از نظرش گذشت شاید که امامان معصوم، جامههاشان یعنی همان ابدانشان را از گناه بازداشتهاند. کمی بیشتر تامل بنمود و ملتفت شد که ریشهی کلمهی معصوم از عصمت است و عصمت نیز در اصطلاح به معنای از ابتدای وجود تا انتهای عمر گناهنکردن است.
اندکی مدد گرفت از گوگل و مَجاز، و مُجاز شد به رسیدن به درکومفهومی از عصمت که فاضلِ مقداد از متکلمینِ برجستهی امامیه در تعریفِ آن اذعان داشت: «عصمت، لطفی است که خداوند در حق مکلف به جای میآورد، به گونهای که انگیزهای برای ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقی نمیماند، هر چند این لطف، توان انجام گناه را از وی نمیستاند.»
از نظرش گذشت عصمت با سه گونهی انگیزه، توان و انتخاب سروکار دارد. یعنی انگیزه، به قدری است که بر توان میچربد و انتخاب را بر مدار طاعت و موافقت جاری میسازد.
پیرِ بر منبرنشسته، دوبارهبار سوالی طرح کرد: «آیا ما در زندگی میمیریم و یا در مرگ زندگی میکنیم؟»
رهگذر که هنوز غرق بازی واژگانی و دوختودوزها بود، انگار که سوال مطرحشده سرگرمی جدیدی برایش رقم زند، او را واداشت تا در دوختودوزش دقت بیشتری مبذول دارد.
اولین بانگی که در گوشش نواخته شد آیهی شریفهی انالله و انا الیه راجعون بود. بارها و بارها در تقسیمات فکری متعددی با این آیهی شریفه همبند و همپیمان شده بود. با روح آیه رفاقت کرد تا روح، بیشتر از خود بگوید. اینبار آیهی شریفه تصویری از خود داد که بر دوختودوز قبلی رهگذر صحه گذاشت.
تصویری که آیه از خود داد، حلقهای بود چرخان بر گردِ تهی؛ اما در مسیرِ عبورِ چرخانِ حلقه، مبدعی بود و مخرجی توامان به نام پروردگار. روح آیهی شریفه، صوتش را بر تصویر خود سوار کرد و هویت خویش فاش نمود که: «ما از اوییم و به او باز میگردیم.»
رهگذر پرسیدش: ای روح! تو چه پیوندی با عصمت داری؟
روح گفتا: پاک زاده میشوید و پاک زاده میشوید!
رهگذر گفت: چگونه؟!
روح گفت: صیرورتان بر پاکی است، بر عصمت است، معصومیت! چراکه مبداء پاک است و مبرا.
رهگذر گفت: یعنی عصمت شامل همه است؟
روح گفت: شامل همه!
رهگذر گفت: پس چرا معصومین اندکند؟
روح گفت: چون انگیزهها اندکند!
رهگذر گفت: چگونه؟
روح گفت: چندی پیش خودت اشارت نمودی به انگیزه، توان، انتخاب.
رهگذر گیجاگیج به سنگ تکیه داد.
روح گفت: خداوند فقط به آنان که دانست تواناییشان بر طاعت استوار است و انتخابشان بر مراقبت و پایداری، فاش عصمتشان کرد.
رهگذر داد زد: چرا ما نه؟!
روح گفت: چون با معرفت به عصمت گناهکردن، جبر دوچند میآورد. اگر بدانید که معصومید و دوباره بر تداوم گناه عمر گذارید، دیگر منسوب به خالق نیستید؛ بلکه منسوب به خودید و فانی. اما در نسب پروردگار، جوشن عشق، هم محرک است و هم حافظ و هم باقی، و شما را شور عشق است که میآفریند و میآفریند.
رهگذر گفت: یعنی ما بر مدار عشقیم؟
روح گفت: عالم بر مدار عشق است! و عشق، باقی است. و عشق همانا پروردگار است.
رهگذر گفت: عشق هرلحظه جاری است، خدای هرلحظه باقی است.
روح گفت: پس هرلحظه انا لله و انا الیه راجعون.
رهگذر گفت: ما در مرگ زندگی میکنیم یا که در زندگی میمیریم؟
روح گفت: سلولهای تو هرچند سال یکبار دیگر همان قبلیها نیست. پس در زندگی میمیری در حالیکه زندهای و چون با مرگ سلولها، دوباره جدیدها جایگزین میشوند، پس در مرگ نیز زندگی میکنی. و این همان اقتدار آیهی شریفهی انا لله و انا الیه راجعون است.
مستانه شهابی
آخرین نظرات: