زنجیرهی داستان کوتاه ایرانی
حلقه اول با داش آکل هدایت شروع کردم. برای چندمینبار بود که در طی سالها دوباره میخواندمش. و جالب بود که اینبار هم جنس نگاه
حلقه اول با داش آکل هدایت شروع کردم. برای چندمینبار بود که در طی سالها دوباره میخواندمش. و جالب بود که اینبار هم جنس نگاه
طی ترددات بینالمحفلی در محضر اساتید دانشگاهی و غیردانشگاهی (حوزههای مختلف خودشناسی و …) متوجه نوعی خودکامگی مستر در بیانات و علایق و یا
برای نوشتن جستار باید هرروز خودم را مجاب میکردم به نوشتن. اولش فکر کردم هرروز به یک نفر نامه بنویسم و هربار مخاطبانم را تغییرم
سفرنامه در معنای لغوی، سیاحتنامه و گزارش سفر هم معرفی میشود. اما در معنای کارکردی، سفرنامهها پایگاه دادههای گذشته تا به اکنونِ یک پیرامون است
چند وقتی است با ذهن بیدار و پویا میخوابم. ذهنی که شکار میکند یا تا حدقه مملو میشود از گفتههایی که گاه راهنما است و
ترم اول رشتهی مطالعات معماری بودیم و گیج و منگ چون نوزادانی تازه تولدیافته، فقط با صدای هر استادی که بعد از یک سری برفک
آینده منابع انسانی- نگاه اجمالی به آینده تفکر سناریویی سناریوها، بینش کلی نسبت به آینده ارایه داده و میتوانند تنشهای راهبردی شرکتها را ارزیابی کنند.
چند سال پیش، زمانی که هنوز تازه بازی شهروند و مافیا نقل محافل شده بود و داشت بذرهایش را در خانوادهها و سرورها میپاشید، به
از میان افسانههای یونانی آمده است: چون در اثر طوفان درختان شکستند و در همان زمان دیدند که آسیبی به نیزار نرسیده است، از نیزار
راه میرفتم. به تنها چیزی که فکر نمیکردم، تو بودی و او. آمده بودم باقیماندهی وسایلم را جمع کنم و بروم که قناری توی قفس