مخبر
-کار بیخ پیدا کرده است! حکم، حکم آقاست! … ساکت شد. خدا را شکر! خوب شد کشیدهی دوم را خورد تا ساکت شد. اما سکوتهایش
-کار بیخ پیدا کرده است! حکم، حکم آقاست! … ساکت شد. خدا را شکر! خوب شد کشیدهی دوم را خورد تا ساکت شد. اما سکوتهایش
سلام خیلی خوشحالم که تونستم برای شما هم یک سایت شخصی راه اندازی کنم. حالا که سایت شخص خودت را داری به راحتی میتونی با
-پارسال تابستون، بعد کشت مرزنگوش، اومدی تهرون که بری وردستِ پسر شوهرِ قبلیه سارا. سارا زن پدرت ها! وایسی کار کنی. خب خودت بعدناش گفتی
سیاه و کبود دیدمش. غمش نیست. شاید باز زد و خوردی صورت گرفته. آخر هردویشان عادت دارند به کتککاری. یکیشان میزند، و دیگری میخورد. تکرار
حمید نخواست که مرا ببیند. بارها و بارها مددکار زندان را فرستادند پیاش که بیاید، صحبت کند، سنگهامان را وا کنیم، اما نیامد. خون به
دوستی از خودش گفت. اینکه یکماه است هر شب، خواب درس و مدرسه میبیند و هر صبح، یک دل سیر میگرید. آدم موفقی است؛ ولی
چمدانم سنگین بود عزیز! وگرنه مال تو را هم حمل میکردم. فکر کردی دوردورمان را باهم زدیم و من جیم شدم و تو را پیچاندم؟!
ا ا ا ب ب ب پ … . کلاس اول بود و حرفها و ممارستهای پی در پی تا رسیدن به واژه ها. صفحه
ضربالمثل قدیمی و کنایه از آنست که حکم، کار صورت نمیدهد. بلکه کفایت و کاردانی مجری حکم است که به حکم قوت اجرا میدهد. افسانهای