فروردین ۱۴۰۲(فرمت تاریخ آرشیو ماهانه)
نوشته‌های من

کوچیک‌دایه

-پارسال تابستون، بعد کشت مرزنگوش، اومدی تهرون که بری وردستِ پسر شوهرِ قبلیه سارا. سارا زن پدرت ها! وایسی کار کنی. خب خودت بعدناش گفتی

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

مرگ پروانه

سیاه و کبود دیدمش. غمش نیست. شاید باز زد و خوردی صورت گرفته. آخر هردویشان عادت دارند به کتک‌کاری. یکیشان میزند، و دیگری می‌خورد. تکرار

ادامه مطلب »
روزنوشت

آش نخورده و دهان سوخته

حمید نخواست که مرا ببیند. بارها و بارها مددکار زندان را فرستادند پی‌اش که بیاید، صحبت کند، سنگهامان را وا کنیم، اما نیامد. خون به

ادامه مطلب »
روزنوشت

باغ بلوط

آخرین بلوط را چیدم. گذاشتم کنار سبد و راهی شدم. در دلم شور بود و شور. طاقت و صبوری حرف‌زدن با ننه‌نفس را نداشتم. هرچه

ادامه مطلب »
روزنوشت

سوخته های زندگی

روزگار غریبی است مادر. مانده ام یک لنگ پا که چه کنم. چه گلی به سر بگیرم. گاهی میخواهم هوار بکشم و دنیا را خبردار

ادامه مطلب »
روزنوشت

سلام های نابالغ

سپیده زده است. کوچه­ ها بوی عطر بهارنارنج دارند و من با کپه­ ای از نان بربری در دست، پیش به سوی خانه­ ی مادربزرگم.

ادامه مطلب »
روزنوشت

چهل‌سالگی

دوستی از خودش گفت. اینکه یک‌ماه است هر شب، خواب درس و مدرسه می‌بیند و هر صبح، یک دل سیر می‌گرید. آدم موفقی است؛ ولی

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

کاما در زندگی

ا ا ا ب ب ب پ … . کلاس اول بود و حرف­ها و ممارست­های پی در پی تا رسیدن به واژه­ ها. صفحه

ادامه مطلب »