زنجیره‌ی داستان‌ کوتاه ایرانی

حلقه اول
با داش آکل هدایت شروع کردم. برای چندمین‌بار بود که در طی سالها دوباره می‌خواندمش. و جالب بود که این‌بار هم جنس نگاه و زاویه‌ی ورود منِ مخاطبم با دفعات قبل تفاوت می‌کرد. بگویم درسهای جدیدی گرفتمش، بی‌راه نگفتم.

حلقه دوم
گیله‌مرد علوی، بوم‌نگاره‌ای محشر یا …، دنبال واژه‌ای هستم که به ثقلیت محشر نباشد اما هم‌قبیله‌اش باشد. در واقع این داستان یک بونگاره‌ای محشر نبود اما توی اتوبوسش نشسته بود. اتوبوس محشر را می‌گویم. خوب! این داستان هم بعد چندباره‌خوانی باز هم گونه‌ای دیگر، به سمع و نظرم نشست. به این نتیجه رسیدم، عین نویسنده که بارها متن خود را ویرایش می‌کند، در چندبارگی خوانش نیز، برای مخاطب ویراستگی نگاه و اندیشه اتفاق میفتد. تا جایی که مخاطب از سر سفره‌ی ادبیات داستانی ناراضی بلند نمی‌شود.

حلقه سوم
داستان قفس و چشم شیشه‌ای از چوبک، سالها قبل مروری گذرا شد اما حالا همراه و هم‌قدم‌شدن با نویسنده، نحو دیگری اتفاق میفتد. متوجه شدم، دریچه‌ی نگاه نویسنده، ذهن مخاطب را همچون بستری حاصلخیز، بسیط می‌کند و آماده. یا عین درختی تنومند، شاخه‌ای سترگ بر تنه‌ی اصلی می‌افزایدش.

حلقه چهارم
رسیدم به ماهی و جفتش از گلستان. چه‌قدر این سیاهه‌ی شعرواره‌ به علاقه‌ام نشست. انگار روح یک شاعره‌ای در نثر غریب و خاکستری داستان عجین بود و رنگین.

حلقه پنجم
دعوت شدم به جشن فرخنده‌ی جلال. قلم آل احمد جور دیگری به رغبت و اشتیاقم خوش آمد. جامعه نگون که در مذهبی خودساخته، مستهلک است و پرتناقض. انگار رشته‌ی پیرنگ داستان تا به امروز درازا دارد و ما نمودهای شب‌سیاهش را به روزروشنا می‌بینیم و می‌فرساییم.

حلقه ششم
در افسانه‌ی مهره‌ مار به‌آذین غوطه خوردم. داستان، دل‌نشین؛ و قلم، شعرآلود و فوار. داستانی خیالی که به مار، هیبتی آدمیزاده می‌دهد و او را به تمنای وصال زنی وا می‌دارد. زنی که عاشق است و معشوقه؛ و روزها را یک تن است و شبها بیش‌ تن. در کشمکش مار و زن و اشرفی‌های قتاله، هر شخصیت این داستان، هویتی برگرفته از دنیای پسِ دیوارها دارد و خصائل و نیازهای بشر حاضر را به نحو موجهی، منعکس می‌کند.

حلقه هفتم
به کی سلام بکنم؟ سلام سیمینم! داستانت را خواندم و گام زدم و گام زدم و گام، تا رسیدم به آخر دنیای کوکب‌سلطان و کوکب‌سلطان‌ها. زنی که در جهانی پشیزواره، هستی فریاد می‌کشد. مگر می‌شود بی‌خیال این شخصیت شد؟! مگر می‌شود این داستان را به بارگی خوانش و تامل نیالود؟!
هرچه با خود میندیشم، می‌بینم نه! زیر فرش دنیا دیگر خبری از پول و ستد نیست! بلکه هرچه هست، رنج است. رنج بنیانهایی که در نیستی قالی‌ها، گل می‌آفریند و خورشید؛ و رضوان را آلوده می‌دارند به شمیم هنر. اما در آخر، همه را به نظاره‌ی هست‌بودگی دنیا می‌کشند.
و زن‌بودن، رنجی است مضاف همه‌شان. گاهی فکر می‌کنم این زن‌بودن عجب مالیخولیایی است. وقتی مادر شدی، می‌شوی زندانبان جنینت. خدای من! چرا پنهانمان می‌کنند؟! چرا نمی‌گویندمان که تا خودت در پریشانی اندیشه و زیستگاه به سر می‌بری، مبادا در حلقه‌ی تکرار بی‌چارگان، تولیدی بر تولیدات اجداد و نیکانت افزوده داری! مگر تا به کی باید اینگونه بهای بقا را بپردازیم؟! مگر آدمیزادگی چه دارد که مدام نسلی در انعکاس نسلی دیگر جولان می‌دهد و زیست می‌جورد. به زبان امروزی‌تر، هر نفر کپی است روی کپی‌های قبل و قبل‌تر. انگار زهدان‌ها را روح یک پرینتر، مسخ کرده است. یک پرینتر nبعدی که جوهره‌اش را از مردان دیوانه می‌گیرد و زنان را در مستی و جنونشان، به مسلخ لیلی‌وارگی می‌برد!
باز هم شکر ادبیات، شکر ادبیات که زاده شد و زادگی را از پستوهای خیال نوشکفته‌ی باغ برچید و بستری فراهم آرید تا خواهندگی‌ها و یابندگی‌ها در معیت یکدیگر‌، جور دیگری به تعیین و تقدیر رسند.
ادامه دارد …
مستانه شهابی

 

صادق هدایت: زنده به گور ، سه قطره خون، سایه روشن، سگ ولگرد، ولنگاری.
بزرگ علوی: چمدان، ورق‌پاره‌های زندان، نامه‌ها، میرزا.
صادق چوبک: مجموعه داستانهای: خیمه‌شب‌ بازی؛ لوطی‌اش مرده بود؛ چراغ آخر؛ روز اول قبر.
ابراهیم گلستان: مجموعه داستان‌های: آذر، ماه آخر پاییز؛ شکار سایه؛ جوی و دیوار و تشنه؛ مدّ و مه.
جلال آل احمد: مجموعه داستان‌های: دید و بازدید؛ از رنجی که می‌بریم؛ سه‌تار؛ زن زیادی؛ پنج داستان.

محمود اعتمادزاده (به‌آذین): مجموعه داستانهای: پراکنده؛ به سوی مردم؛ نقش پرند؛ مهره مار؛ شهر خدا؛ مانگدیم و خورشیدچهر؛ سایه‌های باغ.
سیمین دانشور: مجموعه داستان: آتش خاموش؛ شهری چون بهشت؛ به کی سلام بکنم؟؛ از پرنده‌های مهاجر.
📚منبع: با نگاهی به کتاب هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی، جلد اول، حسن میرعابدی

 

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط